گردوی گنیا

سلام


گردوی گنیا

شاید این گردوی بی برگ،در اولین نگاه،یک درخت ساده به نظر بیاد که باد پاییزی،اینگونه عریانش کرده،اما در حقیقت یه درخت گردوی سالخورده با انبوهی از خاطرات قدیمیه...

اسمشو رابری های قدیم خیلی شنیدن!

"گردوی گنیا" ‏(ganeya)

شاید هنوزم خاطرشون مونده باشه اون آدمایی که با یه بقچه لباس ، از زیر سایه این درخت عبور میکردن تا تا به قول ناصر خسرو،"شوخ از تن بگشایند"...

اولین حمام عمومی شهر رابر ، سمت چپ این درخت سالخورده قرار داشت...

ویا شایدم هنوز زنده باشن کسایی که خیلی قبل از اینکه اون حموم اونجا ساخته شه،توی بهشت زهرایی که در زیر این درخت بوده،مردهاشونو دفن میکردن...

اما امروز،این گردو انتظار میکشه تا روزی تیشه ای به ریشش بخوره و برای همیشه از اینجا محو شه . هیچ یک مسئولین شهر به خودشون زحمت اینو ندادن تا واسه حفظ این درخت قدیمی با انبوهی از خاطرات،فکری کنن.احتمالا سال دیگه اینجا فقط یه بلوار باشه با چهار تا ماشین،هیچکسم یادش نباشه این درخت...

خورشید طلایی

این یکی یه منظره ی غروب دیگه از شهرمونه !

رنگ زرد خورشیدی که داره کم کم پشت کوه می ره آسمون رو  طلایی کرده.البته چون عکسش توی حرکت گرفته شده یه خورده ...

tgpgh1jrxywz1vqwdzqs.jpg

اینم از عکس امروز

یه چند روزیه که سیستم های وبگذر و پارسی تولز که چتباکس و نظرسنجی و خبرنامه وبلاگ  رو پشتیبانی می کنن قاطی کردن.به خاطر همینه که وبلاگ یه خورده به هم ریخته شده.به زودی دوباره اینجا رو تغییرات اساسی میدم.
فعلا این عکس رو داشته باشین تا بعد ...

.